نو به نو هر روز باری می کشم


نو به نو هر روز باری می کشم

بار نبود چون ز یاری می کشم
بار نبود چون ز یاری می کشم
ناشکفته زو گلی هرگز مرا
ناشکفته زو گلی هرگز مرا
هر زمان زو رنج خاری می کشم
هر زمان زو رنج خاری می کشم
گر بلایش می کشم عیبم مکن
گر بلایش می کشم عیبم مکن
کین بلا آخر به کاری می کشم
کین بلا آخر به کاری می کشم
زحمت سرمای سرد از ماه دی
زحمت سرمای سرد از ماه دی
بر امید نوبهاری می کشم
بر امید نوبهاری می کشم
عشق هر دم در میانم می کشد
عشق هر دم در میانم می کشد
گرچه خود را بر کناری می کشم
گرچه خود را بر کناری می کشم
کار من روزی شود همچون نگار
کار من روزی شود همچون نگار
کاین غم از بهر نگاری می کشم
کاین غم از بهر نگاری می کشم
فخر وقت خویشتن دانم همی
فخر وقت خویشتن دانم همی
اینکه از خصمانش عاری می کشم
اینکه از خصمانش عاری می کشم
بار او نتوان کشید از هجر و وصل
بار او نتوان کشید از هجر و وصل
پس مرا این بس که باری می کشم
پس مرا این بس که باری می کشم
تو مرا گویی کشیدی درد و غم
تو مرا گویی کشیدی درد و غم
من چه می گویم که آری می کشم
من چه می گویم که آری می کشم